English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7313 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
setup <idiom> U مدیریت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
computer managed instruction U اموزش با مدیریت کامپیوتردستورالعمل با مدیریت کامپیوتر
smarter U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarting U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarts U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smart U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smartest U buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
CMOT U استفاده از پروتکلهای مدیریت شبکه CMIS , CMIP برای مدیریت دروازه ها در یک شبکه TCP / IP
command management system U سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
army class manager activity U سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
managership U مدیریت
leadership U مدیریت
menage U مدیریت
administratorship U مدیریت
directorship U مدیریت
superintendence U مدیریت
matronage U مدیریت
directorships U مدیریت
generalship U مدیریت
directorate U مدیریت
directorates U مدیریت
administrations U مدیریت
administration U مدیریت
stage direction U مدیریت
management U مدیریت
conductorship U مدیریت
managements U مدیریت
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
industrial management U مدیریت صنعتی
interlocking directorate U مدیریت واحد
inventory management U مدیریت موجودی
foremanship U مدیریت سرکارگری
configuration management U مدیریت پیکربندی
file management U مدیریت پرونده
concurrency management U مدیریت همزمانی
directorates U مقام مدیریت
resource management U مدیریت منبع
file management U مدیریت فایل
file management U مدیریت پرونده ها
record management U مدیریت رکوردها
record management U مدیریت مدارک
directorate U مقام مدیریت
trust U مدیریت امانی
financial management U مدیریت مالی
trusted U مدیریت امانی
facilities management U مدیریت امکانات
run the show U مدیریت کردن
trusts U مدیریت امانی
scientific management U مدیریت علمی
superintendence U ریاست مدیریت
monopoly management U مدیریت انحصاری
management expenses U مخارج مدیریت
memory management U مدیریت حافظه
materiel management U مدیریت اماد
materiel management U مدیریت اقلام
materiel cognizance U مدیریت کالاها
pyramiding U مدیریت واحد
operational management U مدیریت عملیاتی
ownership and management U مالکیت و مدیریت
career management U مدیریت مشاغل
production management U مدیریت تولید
superintendency U ریاست مدیریت
system mangement U مدیریت سیستم
task management U مدیریت کار
task management U مدیریت وفیفه
postal directory U مدیریت پست
personnel management U مدیریت پرسنلی
personnel management U مدیریت استخدام
data management U مدیریت داده ها
demand management U مدیریت تقاضا
managerial economics U اقتصاد مدیریت
materials management U مدیریت مواد
maladministration U سوء مدیریت
educational administration U مدیریت اموزشی
supply management U مدیریت عرضه
management report U گزارش مدیریت
job management U مدیریت برنامه
management graphics U مدیریت گرافیک
management system U سیستم مدیریت
management science U علم مدیریت
letters of administration U سند مدیریت ترکه
wildlife management U مدیریت حیات وحش
top level management U مدیریت سطح بالا
conveyancing U مدیریت از روی مهارت
spatial data management U مدیریت داده فضایی
item manager U مدیریت اقلام تدارکاتی
directed U مدیریت یا سازمان دهی
framework U مدیریت پایگاه داده
directs U مدیریت یا سازمان دهی
materiel cognizance U مدیریت تشخیص کالا
information management system U سیستم مدیریت اطلاعات
frameworks U مدیریت پایگاه داده
server U ول مدیریت صف چاپ و چاپگرهاست
management information system U سیستم مدیریت اطلاعات
memory management program U برنامه مدیریت حافظه
intendancy U مدیریت حوزه مباشرت
middle level management U مدیریت سطح متوسط
project management system U سیستم مدیریت پروژه
information resource management U مدیریت منبع اطلاعات
input/output U مدیریت و کنترل میکند
institute of materials management U موسسه مدیریت مواد
lower level management U مدیریت سطح پایین
project management program U برنامه مدیریت پروژه
direct U مدیریت یا سازمان دهی
data processing management U مدیریت پردازش داده
flows U مدیریت جریان داده
data base management U مدیریت پایگاه داده ها
flowed U مدیریت جریان داده
flow U مدیریت جریان داده
file management program U برنامه مدیریت فایل
data management programs U برنامههای مدیریت داده ها
database management U مدیریت پایگاه داده ها
dm U مدیریت داده هاanagement
data base management U مدیریت پایگاه داده
data management system U سیستم مدیریت داده ها
Internet U مهندسی و مدیریت اینترنت است
computer aided factory management U مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
IAB U مهندسی و مدیریت اینترنت است
data processing management association U انجمن مدیریت پردازش داده
memory management U مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
relational database management U مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
CMIS U سیستم مدیریت شبکه قدرتمند
managements U مدیریت وریاست حسن تدبیر
career management U مدیریت تهیه تخصصهای نظامی
database management system U سیستم مدیریت پایگاه داده سیستم مدیریت پایگاه داده ها
pim U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
management U مدیریت وریاست حسن تدبیر
army management structure U سازمان مدیریت نیروی زمینی
data base management system U سیستم مدیریت پایگاه داده ها
personal information manager U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
database management program U برنامه مدیریت پایگاه داده ها
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
rdbms U سیستم مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
threes U سیستم نگهداری و مدیریت اقلام دریایی
record oriented database management U برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
relational data menagement system U سیستم مدیریت پایگاه داده رابطهای
three U سیستم نگهداری و مدیریت اقلام دریایی
mis U سیستم اطلاعات مدیریت System anagementInformation
flat fuiile database management program U برنامه مدیریت پایگاه دادههای تک فایل
mis- U سیستم اطلاعات مدیریت System anagementInformation
paged memory management U مدیریت حافظه صفحه بندی شده
table oriented database management progr U برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
database U که یک سیستم مدیریت پایگاه داده ایجاد می کنند
databases U که یک سیستم مدیریت پایگاه داده ایجاد می کنند
process U که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
database U تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد.
process U کامپیوتر مخصوص برای کنترل و مدیریت فرآیند
administrators U بخش کنترلی سیستم مدیریت پایگاه داده ها
administrator U بخش کنترلی سیستم مدیریت پایگاه داده ها
processes U کامپیوتر مخصوص برای کنترل و مدیریت فرآیند
processes U که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
databases U تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد.
ims U Information سیستم مدیریت اطلاعات System anagement
hierarchical data base management system U سیستم مدیریت پایگاه داده سلسله مراتبی
dbase iii U بسته نرم افزاری مدیریت پایگاه داده رابطهای
NetView U معماری مدیریت شبکه توسعه یافته توسط IBM
print U کامپیوتری در شبکه که مخصوص مدیریت صفهای چاپ و چاپگرهاست
printed U کامپیوتری در شبکه که مخصوص مدیریت صفهای چاپ و چاپگرهاست
prints U کامپیوتری در شبکه که مخصوص مدیریت صفهای چاپ و چاپگرهاست
smis U for Society Systems انجمن سیستمهای مدیریت اطلاعات Information anagement
dbms U Base Data سیستم مدیریت پایگاه داده System anagement
hdbms U DataBase Hierarchicalسیستم مدیریت پایگاه داده سلسله مراتبی Systems anagement
dynamic U ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
routinely U مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
fetch U سیستم مدیریت صفحه مجازی که صفحات طبق نیاز انتخاب می شوند
routine U مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
routines U مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
devices U برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
fetches U سیستم مدیریت صفحه مجازی که صفحات طبق نیاز انتخاب می شوند
Recent search history Forum search
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1کارآفرینی
1nternal brand management of destination brands: Exploring the roles of destination management organisations and operators
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1offshoring
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com